به گزارش مشرق، بیش از ۳۵ سال از پایان جنگ تحمیلی میگذرد و طبق سنت چندین ساله، در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) شهدای گمنام در سراسر این مرز و بوم تشییع میشوند، شهدایی که پیکرهای مطهرشان در خاکهای جنوب و غرب کشور سالها در منطقه مانده و این سالها هم بروبچههای گروه تفحص در خاک عراق پیکرهای مطهر بسیاری از شهدا را تفحص میکنند و هنوز که هنوز است چه خانوادههای شهدایی که چشم به راه بازگشت پیکر فرزند شهیدشان هستند.
البته غمانگیزی بحث آنجایی است که بسیاری از پدر و مادرهای شهدای گمنام دیگر در دنیای فانی نیستند و چشم انتظاریشان هم به سر نیامده است.
نمایی از مقبرةالشهدای کوهسار تهران
هر چند در صبح روز یکشنبه ۲۶ آذرماه مراسم باشکوه تشییع در تهران و دیگر مراکز استانها برگزار شد، اما انگار در آن سوی شهر همچنان سوگواره برای شهدای گمنام برقرار است، زیرا بانوان میخواهند هر طور شده برای عزیز دردانههای زهرا (س) در سالروز شهادت مادر سادات مادری کنند و شاید هم گوشهای از عنایت فاطمه (س) را نصیب خودشان کرده و مرهمی باشد برای دل مشغولیهای زندگی امروزی.
دو نقطه از شهر تهران را انتخاب میکنیم تا برایتان از یک روز خانواده ایرانی در چنین روزی بگوییم؛ راهی مزار شهدای پنج شهید گمنام پارک کوهسار در شمال غربی تهران میشویم، یک جای دنج و آرام که غرب تهران به راحتی از آنجا پیدا است، البته برای رفتن به این مزار شهدا اگر اهل کوهنوردی نباشید با ماشین تا نزدیکی مزار شهدا میتوانید بروید، بر خلاف تصور که شاید مزار شهدا در این هوای سرد زائری نداشته باشد، اما اینجا از هر سنی وجود دارد، از بچههای ۲ و سه ساله گرفته، دختران جوان چادری تا خانوادههای پنچ نفره و شش نفره، حتی یک عروس و داماد امروزی هم به زیارت شهدای گمنام آمدهاند.
در گوشهای از محوطه بانویی روی فرش حصیریاش نشسته و آرام به او نزدیک میشوم، صدای زمزمهاش را میشنوم که میخواند «دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه؛ منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه»، برایم میگوید شنیدم امروز روز شهید گمنام است، از صبح تا الان که نزدیک غروب است اینجا حضور دارم تا با این شهدا کمی صحبت کنم، چون میدانم مهمان حضرت زهرا (س) هستند، خواستم این طوری من را هم پیش حضرت (س) یاد کنند.
پسرهای جوان در سمت راست تصویر و آن زوج جوان هم در سمت چپ تصویر مشخص هستند
در سویی دیگر پسر بچهها مشغول بازی در میان مزار شهدا هستند و پنج پسر جوان تقریباً همسن شهدای گمنام مدفون در اینجا، سخت مشغول صحبت و شیطانی هستند و با دوربین حرفهایشان مشغول تصویربرداری، «عرشیا» یکی از آن پسرها میگوید وقتی روز تعطیل میشود، شاه و کلاه میکنیم و به اینجا میآییم، صفای این مکان ما را به اینجا میکشد، بماند این طوری تهران دیدن هم لذت دارد.
چشم از آنها بر میدارم، ناگهان متوجه حضور زوجی جوان میشوم که ظاهرشان به جوانهای امروزی میخورد، خیلی آرام میآیند سر مزار شهیدی و بعد بلند میشوند تا از آن سوی پل هوایی به سمت مسجد بروند تا مهیای نماز شوند.
زیارت مزار شهید گمنام به سبک یک دهه نودی!
چون قرار است سری به مزار ۲ شهید گمنام پارک کوکب منطقه مهرآباد جنوبی بزنم، تا هوا تاریک نشده زودتر راهی میشوم، همان محلهای که عکس شهدای مدافع حرم مانند حاج رضا فرزانه از فرماندهان سابق لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)، حسن رزاقی، جواد الله کرم، احمد عطایی، محمدرضا دهقان میر، محمدرضا جبلی، میثم مداوری را در و دیوارش نقش بسته است.
نمایی از مزار ۲ شهید گمنام محله مهرآباد جنوبی
صدای فواره آب در یادمان این ۲ شهید گمنام بر آرامش محیط میافزاید، با اینکه هنوز چند دقیقهای تا تاریک شدن هوا باقی است با روشن شدن چراغها، این یادمان مانند نگینی در میانه پارک میدرخشد، در اینجا هم کودکان و نوجوانان مشغول بازی هستند و به دنبال توپی از این ور به آنور میدوند، پیرمردی تنها در صندلی نشسته است و آن سوی یادمان آلاچیقهای اطراف پر از مردان مسن است و بانویی که میخواهد نامش گمنام بماند، با دخترش بر سر مزار این ۲ شهید گمنام حاضر میشود و با وجود سردی هوا کاسه آبی را بر سر مزار خالی و بعد با دستمال مزار را تمیز میکند.
قصه ارادت او به این ۲ شهید به خوابی بر میگردد که هنگام بیماریاش و مراجعه با بیمارستان شریعترضوی گره خورده است. گرم صحبت با این خانم هستم که پسرکی ۱۰ ساله که خودش را مهدی اشرفی مینامد، تند و سریع با توپی در دست میآید و فاتحهای میخواند و میرود. خب! البته این هم یک مدل زیارت شهید گمنام به روش یک دهه نودی است!
و دعای یک کودک در کنار مزار شهدای گمنام
محمدمهدی همراه برادرش محمدحسین که در حال پخش آش نذری است، میگوید «همراه با مادر و پدرم به اینجا آمدیم، چون مامانم گفته این شهدا مهمان حضرت زهرا (س) هستند، اومدم تا ازشون بخوام دعا کنن امام زمان (عج) زودتر بیاد تا دیگه آدمهای بد زور نگن».
در این هنگام صدای اذان در محوطه پارک طنینانداز میشود، برخی زوار به سوی مسجد میروند و برخی دیگر بعد از قرائت فاتحهای برای شهدای گمنام راهی خانهشان میشوند، با این وجود قصه ارادت مردم با شهدای گمنام تمامی ندارد، زیرا میدانند این شهدا جایگاه خوبی نزد صدیقه کبری (س) دارند.
وقتی روضه حضرت زهرا (س) به کمک حاج حسین آمد
برای شما گفتیم از ارادت مردم سرزمینمان به شهدای گمنام و حالا بخوانید روایتی از مادرانههای حضرت زهرا (س) در سالهای نه چندان دور این مرز و بوم! بحبوحه نبرد سخت با بعثیها است. آتش از زمین و آسمان میبارد. بگذارید راحتتر بگویم. در خط مقدم کارها گره خورده است و بسیاری از رزمندهها پر پر شدهاند.حسین خرازی بیقرار است و دل تو دلش نیست، انگار همه به این باور رسیدهاند که دیگر آخرشه، حاج حسین نگاهی به اطراف میکند و بیسیمچیاش را صدا میزند و میگوید «هر طور شده با بیسیم تورجیزاده (فرمانده گردان یا زهرا که بعدها شهید شد) را برایم پیدا کن»! حاج حسین شیفته صدای مداحی تورجیزاده است و از او با بغض و گریه میخواهد چند خط روضه حضرت زهرا (س) برایش بخواند و او هم میخواند:
شهید حسین خرازی همان فرمانده شهید دلاور اصفهانیها؛ اولین نفر از سمت چپ
«در بین آن دیوار و در
زهرا صدا میزد پدر
دنبال حیدر میدود
از پهلویش خون میچکد
زهرای من زهرای من...»
بشنوید مداحی شهید تورجیزاده را
محمدرضا تورجیزاده روضه میخواند و صدای او را در تمام بیسیمها پخش میشود، حاج حسین طاقت نمیآورد و بیهوش میشود، همه مبهوت صحنه میشوند، نمیدانند چه اتفاقی دارد میافتد تا به خودشان بیایند صدای تکبیرها بلند میشود، بچهها خط را میگیرند و عراقیها را تارومار میکنند.
سپهبدی که مادرانه حضرت زهرا (س) را در جنگ دیده است
این تنها گوشهای از عنایت حضرت زهرا (س) به رزمندگان است، بارها شنیدهایم که حاج قاسم از عنایت حضرت زهرا (س) برای شهدا میگوید که در هور، در اروند، در مهران، در هورالعظیم، در کوههای متفاوت شلمچه و ....من فرماندهی و یاری حضرت زهرا (س) را دیدم.
وقتی حاج قاسم از مادرانههای حضرت زهرا (س) میگوید
بگذارید یک ورقی دیگر از جبهه را برایتان بگویم ولی قول دهید اگر قطره اشکی بر چشمانتان آمد ما را از دعای خیرتان بینصیب نگذارید.
شهید «ابراهیم هادی» را خوب میشناسید یا بارها نامش را شنیدهاید، روایت امروز ما روایتی از یک شهید گمنام دیگری است که هادی او را از گمنامی درآورد، هنوز اذان صبح نشد که هادی پیکر شهید را از ارتفاعات بازیدراز به پایین میآورد، شهیدی که یک ماه پیکر مطهرش در منطقه مانده و به علت درگیری زیاد منطقه امکان آوردن پیکر به پایین وجود ندارد، هادی خوشحال و سرخوش از اینکه پیش پدر شهید روسفید میشود، بعد از اینکه امضای برگه مرخصیاش را میگیرد، یک راست به سمت تهران میآید.
اهالی میدان خراسان منتظرند که یک تشییع باشکوه از این شهید داشته باشند، اما سکوت پدر شهید همه را کلافه کرده، بالاخره لب به سخن میگشاید و رو به هادی میگوید «آقا ابراهیم! ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است»! در آن لحظه لبخند از چهره هادی رخت میبندد، بغض پدر شهید میترکد و با صدای لرزانی ادامه میدهد «دیشب پسرم را در خواب دیدم که میگفت مدتی که گمنام و بینشان در خاک جبهه افتاده بودم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا (س) به من سر میزد، اما حالا دیگر چنین خبری برای من نیست»!
آری! میگویند حضرت زهرا (س) برای شهدای گمنام مادری میکند.